فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

بیا پشت آن پنجره

 

خدایا دلم باز امشب گرفته، بیا تا کمی با تو صحبت کنم

بیا تا دل کوچکم را، خدایا فقط با تو قسمت کنم

خدایا بیا پشت آن پنجره، که وا می شود رو به سوی دلم

بیا پرده ها را کناری بزن، که نورت بتابد به روی دلم

خدایا کمک کن که، پروانه شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش، مبادا بمیرد ...

خدایا دلم را، که هر شب نفس می کشد در هوایت

اگر چه شکسته، شبی می فرستم برایت

نظرات 2 + ارسال نظر
مریم شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 03:08 ب.ظ http://http://bito-hargez.blogsky.com

گفتی که به دل شکستگان نزدیکیم
ما نیز دلی شکسته داریم ای دوست


دلت شاد
موفق باشی

آیـــــــلـــین طلا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:19 ق.ظ

آه از دل که چه ها کرد به آن صوفی بیگانه زعشق
بزبان,تهمت وکنیت که رواداشت به این صوفی عشق

داعیا ! مدعیان را که نباشد به حریمش سهمی
دم بر آرند که ما شیفته ایم, شیفته ی رهرو عشق

مرغک سوخته پر پرسه نزن در حرم و دایره ی یار بهار
عرصه,جولانگه زاغ و مگسی نیست در این وادی عشق

همه خوبان , ماه رویان , به برش عکس زمختند , صنم
همچوخاری( خاری ی) و خسی بردل دریای خروشان تو,عشق

دست گیرید شما مدعیان , بیخبران , زآن دامن مجنون حریم
دم زدی , غلغل و غوغا که نمودی چو آن مدعیان ره عشق

تهمت و بانگ و جرس , ناله و فریاد مزن , زاغ کبود
که حریم رخ یارم , برنجش نرود از بر این محفل عشق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد