فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

ای کاش

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت را برویت می گسترانیدم

ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم

و ای کاش سایه بودم تا نزدیکترین کس به تو باشم

آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم


امروز روز تولدم بود یه روز که خیلی ها از همون اول صبح با ذوق بسیار زنگ زدن حتی اومدن پیشم و بهم تبریک گفتن خیلی از دوستانم واسم میل زده بودن و هرکس به طریقی لطف کرد و من خوشحال کرد از همه متشکرم

 

سلام

سلام سلام

بعد از ۱ غیبت طولانی من اومدم

دلم واسه همه بچه ها و دوستای وبلاگ نویس تنگ شده بود

منم ۱ هفته میشه از شر این امتحانا خلاص شدم خدا رو شکر همه رو پاس شدم اونم با نمره های خوب

الانم واسه ۴و۵ روز میخوام برم صفاسیتی جای همتون خالی

راستی خدمتتون عرض کنم که ۲۷ یعنی ۳شنبه آبجیتون میره تو ۲۱ سال

خلاصه کادو یادتون نره

از همه دوستای گلم که تو این مدتی که نبودم سر زدن و نظر گذاشتن تشکر میکنم

بابک گل- آقا افشین-شیداخانم-مصطفی جان-بهروز-عسل جان- دو پرنده یک پرواز- پویا- پسری از جنس باران(فرزاد)-سید حسین و ...

قول میدم زود بیام

دستا همه بالا

بای بای