فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

فکر و قلب

گاهی به باران حسودی می کنم که چگونه بی پروا با آغوش گونه هایت عشق بازی می کند.

ای کاش

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت را برویت می گسترانیدم

ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم

و ای کاش سایه بودم تا نزدیکترین کس به تو باشم

آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم


امروز روز تولدم بود یه روز که خیلی ها از همون اول صبح با ذوق بسیار زنگ زدن حتی اومدن پیشم و بهم تبریک گفتن خیلی از دوستانم واسم میل زده بودن و هرکس به طریقی لطف کرد و من خوشحال کرد از همه متشکرم

 

نظرات 10 + ارسال نظر
مژده سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:48 ب.ظ http://me2.blogsky.com/

تولدت مبارک

روزبه سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 11:49 ب.ظ http://roozbeh-ina@yahoo.com

سلام. شعر کلاسیک...شعر نو...ترانه... راستش من کلاسیک هاشو بیشتر دوست داشتم.(آدمک بخند) شعر نو هم خوب بود. فقط شعرهات تاریخ نداشتن...این خیلی مهمه. راستی تولدت هم مبارک.

مصطفی چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ http://mostafa-sh.blogsky.com

سلام سلام
خوبی
تولدت مبارکککککککک

حامد چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ق.ظ http://www.sarfarazi.blogfa.com

سلام وب قشنگی داری .
به من هم سر بزن.
بای

پارسا چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 04:52 ب.ظ http://fiction.blogsky.com/

سلام،
در صورت تمایل برای تبادل لینک، به وبلاگم مراجعه فرمایید.

با تشکر

پویا چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 10:31 ب.ظ http://www.pesareshikamo.blogsky.com

سلام خوبی ؟
تولدت مبارک هزار سال به این سالها
بهم سر می زنی ؟
یه شعر جدید نوشتم
تا بعد خدانگهدار

فرزاد پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:12 ب.ظ http://petti.blogsky.com

حال که قرار است از دست برویم بیا دل به هم دادنمان را قصه ای کنیم پر از جرا حت های کاری عاشقانه
بیا آبی که از سرمان میگذرد را قایقی نسازیم و دلی که از راه به در می شود را مرشد نباشیم!
بیا مثل دو پرنده تنها تا میتوانیم عاشق باشیم...
سلام
من آپدیت کردم
این بار قصه ای به نام وداع...

مجتبی پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 07:18 ب.ظ http://valensia.blogfa.com

خوشحال می شم به من سر بزنید نزدی هم هیچ گونه خیالی نیست ...
در ضمن وب خوبی داری

بی تا و مینا جمعه 30 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 03:16 ب.ظ http://shaytoonayetehrooni.blogfa.com

سلام دوست خوب
بدو بیا یه سر بزن آپ هستیم خوشحال میشیم با هم ارتباط داشته باشیم
فعلا

باز کن پنجره را
تو اگر بازکنی پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زیبایی را
بگذاز از زیور و آراستگی
من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
که در آن سکوت پیراستگی
چه صفایی دارد
آری از سادگیش
چون تراویدن مهتاب به شب
مهر از آن می بارد

میناو بی تا شنبه 31 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.shaytoonayetehrooni.blogfa.com

سلام مرسی که به ما سر زدی
بازم منتظریما

موفق باشی [گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد