ای کاش

ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم

ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت را برویت می گسترانیدم

ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت

ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم

ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دستها در کنار تو پرواز می کردم

و ای کاش سایه بودم تا نزدیکترین کس به تو باشم

آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه و همقدم با تو بودم


امروز روز تولدم بود یه روز که خیلی ها از همون اول صبح با ذوق بسیار زنگ زدن حتی اومدن پیشم و بهم تبریک گفتن خیلی از دوستانم واسم میل زده بودن و هرکس به طریقی لطف کرد و من خوشحال کرد از همه متشکرم